اجتماعیاسلاید

آبگیری سد «ژاوه» بدون رعایت پیش‌نیازهای زیست‌محیطی اقدامی فراتر از یک اشتباه

در روزهایی که کشور بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازسازی اعتماد عمومی است، تصمیماتی در استان کردستان گرفته می‌شود که نه‌تنها فاقد شفافیت و پشتوانه کارشناسی است، بلکه در تضاد آشکار با منافع عمومی، زیست‌بوم منطقه و شأن مردم قرار دارد. دیروز فنس‌کشی بحث‌برانگیز در آبیدر، و امروز آبگیری ناگهانی، غیر علمی و پرمخاطره سد ژاوه؛ این‌ها تنها چند نمونه از تصمیماتی‌ هستند که نه بر پایه گفت‌وگو با مردم استوارند و نه حاصل اجماع کارشناسی مستقل‌‌اند.

در تصمیم اخیر آبگیری سد ژاوه، آن‌هم در گرم‌ترین روزهای سال، بدون رعایت پیش‌نیازهای زیست‌محیطی، بدون مدیریت فاضلاب بیش از ۸۰ روستا، بدون پیوست سلامت، و در شرایط بحرانی تصفیه‌خانه فاضلاب سنندج، ما با چیزی فراتر از یک اشتباه فنی مواجهیم. این نه «آغاز بهره‌برداری»، بلکه آغاز یک فاجعه خاموش، و ثبت یک ناکارآمدی بزرگ در حافظه تاریخی مردم است.

هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که آبی با بار میکروبی بالا، فسفر شدید، بوی تعفن، گاز متان و بلوم‌ های شدید جلبکی، در کریدور هوایی یک شهر، «منبع حیات» نامیده شود. در واقع، ما در حال ساختن یک دریاچه بیمار در مرکز یک منطقه زنده هستیم؛ مخزنی از بحران که تنها لباسی از پروژه بر تن دارد.

اما مسئله فقط زیست‌محیطی نیست. مسئله اصلی این است که چرا چنین تصمیماتی بدون حضور مردم، بدون مشورت با جامعه مدنی، بدون اطلاع‌رسانی، و با بی‌تفاوتی کامل نسبت به نظر متخصصان گرفته می‌شود؟ چرا مسئولان فکر می‌کنند مردم فقط باید نظاره‌گر تبعات باشند، نه بازیگران و صاحبان حق در مسیر توسعه؟

ریشه‌ی این تصمیم‌های نگران‌کننده در کجاست؟

به‌نظر می‌رسد ریشه‌ی چنین تصمیم‌‌سازی‌‌هایی را باید در نوعی «مدیریت غیر پاسخگو»، «اقتدارگرایی در سیاست‌گذاری» و «فقدان عقلانیت مشارکتی» جست‌وجو کرد. هنگامی‌که یک مدیر یا یک دستگاه اجرایی، تصمیم را نه در بستر گفت‌وگوی آزاد با مردم، بلکه در اتاق‌های دربسته و مبتنی بر ملاحظات سیاسی، نمایشی یا مالی اتخاذ می‌کند، خروجی، تصمیمی است که نه با واقعیت‌ها سازگار است، نه با عقل جمعی.

انحراف از عقلانیت و شکاف در حکمرانی محلی

مدیریت امروز ما، اگر از عقلانیت و اجماع فاصله بگیرد، اگر تحلیل ذی‌نفعان را نادیده بگیرد، اگر به جای شنیدن صداهای متفاوت، به پاک‌کردن صورت‌مسئله‌ها روی آورد، طبیعتاً هر روز بحرانی تازه می‌آفریند. یک روز بحران آبیدر، یک روز بحران ژاوه، فردا شاید بحران منابع خاک یا جنگل و روستا.

اما مگر بهتر نبود این انرژی و دغدغه‌ای که مردم امروز صرف اعتراض و هشدار می‌کنند، در مسیر همیاری با توسعه استان به کار گرفته می‌شد؟ مگر نه اینکه مردم کردستان از آگاه‌ترین و همراه‌ترین شهروندان ایران‌اند؟ چرا به‌جای استفاده از ظرفیت‌های مدنی، نهادهای اجرایی ما با تصمیمات ناپخته، مردم را به تقابل و واکنش وادار می‌کنند؟ چرا به‌جای «همگامی با مردم»، آن‌ها را در برابر خود قرار می‌دهند؟

بازگشت به عقلانیت، نیاز فوری حکمرانی محلی

بی‌تردید، ادامه‌ی این روند به تضعیف مشروعیت تصمیم‌گیری و گسترش شکاف اعتماد میان دولت و جامعه خواهد انجامید. پروژه‌هایی که با پشتوانه کارشناسی ضعیف، در خفا و بدون مسئولیت‌پذیری اجرا می‌شوند، ولو در ظاهر موفق باشند، در حافظه جمعی مردم به‌عنوان نمادهایی از بی‌تدبیری، بی‌توجهی به منافع عمومی و تحمیل هزینه‌های روانی و اجتماعی به شهروندان ثبت خواهند شد.

ناامیدی فزاینده‌ای که امروز در میان مردم نسبت به کارآمدی و صداقت مسئولان شکل گرفته، فقط یک مسئله روانی یا اعتراضی نیست؛ بلکه تهدیدی راهبردی برای انسجام اجتماعی و امنیت ملی است. این خلأ اعتماد، درست همان جایی است که دشمنان بیرونی و بدخواهان داخلی در کمین نشسته‌اند تا با بهره‌گیری از آن، روایت‌های جعلی بسازند، افکار عمومی را تحریک کنند و بذر تفرقه بپاشند. بی‌ اعتمادی، زمینه‌ساز بی‌ثباتی نرم است و وقتی مردم احساس کنند هیچ‌ کس صدای آن‌ها را نمی‌شنود، میدان برای موج‌ سواری بدخواهان باز می‌شود. مسئولان باید بدانند که هر تصمیم غیرپاسخ‌گو، هر اقدام پنهانی و هر نادیده‌گرفتن افکار عمومی، تنها یک اشتباه مدیریتی نیست؛ بلکه ناخواسته، بسترساز امید دشمن و یأس ملت است.

این شکاف‌هایی که امروز میان مردم و حکمرانی محلی پدید آمده‌اند، صرفاً اختلاف‌نظرهای گذرا یا سوءتفاهم‌های موقتی نیستند؛ بلکه نشانه‌هایی عمیق از فرسایش اعتماد، ضعف در عدالت تصمیم‌گیری و انحراف از اصول مشارکت‌محور در مدیریت دولتی‌اند. هنگامی که مردم احساس می‌کنند نه دیده می‌شوند، نه شنیده و نه جدی گرفته می‌شوند، و وقتی سیاست‌گذاری‌های مهم در غیاب آن‌ها و بدون درک واقعی از دغدغه‌ها و زیست‌بوم محلی صورت می‌گیرد، شکاف‌ها به گسل‌های خطرناک اجتماعی بدل می‌شوند.

اگر این روند تداوم یابد، نه‌تنها اعتماد به نهادها کاهش می‌یابد، بلکه ظرفیت همکاری، سرمایه اجتماعی و مشروعیت دولتی نیز در مسیر فرسایش قرار می‌گیرد؛ و این، زنگ خطر جدی برای آینده حکمرانی محلی و توسعه در استان است.

پیشنهاد ساده اما بنیادین است بازگشت به گفت‌وگو، شفافیت، پاسخ‌گویی و احترام به شعور و حقوق مردم. مسئولان باید بیاموزند که توسعه بدون مردم، توهمی بیش نیست. هر پروژه‌ای که بدون رضایت و مشارکت واقعی ذی‌نفعان اجرا شود، دیر یا زود با شکست اجتماعی مواجه خواهد شد.

شاید هنوز دیر نشده باشد. هنوز می‌توان با یک چرخش در نگاه و عملکرد، مسیر بحران را به مسیر گفت‌وگو، مشارکت و توسعه پایدار تبدیل کرد. اما این تغییر نیازمند شهامت اخلاقی، تعهد حرفه‌ای و درک این حقیقت است که مشروعیت، چیزی نیست که به‌دست آورده شود؛ چیزی است که باید هر روز با مردم، برای آن جنگید.

پرهام ستایش- دانشجوی دکتری مدیریت دولتی

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا