اجتماعیاسلاید

سلبریتی‌های فرمایشی، مدیران شعارگو و شاعران رسمی، در دل مردم جایی ندارند

 

 

یک جایی نوشته بود؛ «چشم چیزی را دوست دارد که خوشحالش می‌کند، عقل کسی را دوست دارد که درکش می‌کند، اما روح نمی‌تواند کسی را که شبیه‌اش نیست، دوست داشته باشد»

این جمله‌ منسوب به شمس تبریزی، دریچه‌ای است به درک عمیق از رابطه انسان با دیگری؛ با جهان، با رسانه، با قدرت و با خودش.

این مطلب، پرده از حقیقتی برمی‌دارد که در میانه‌ی آشوب تصویرها، شعارها و نقش‌های نمایشی، همچنان آرام و ژرف پابرجاست:

مردم، نه با ظواهر، که با درون‌ها ارتباط می‌گیرند.

در دنیایی که چشم‌ها مدام به دنبال لذت هستند و عقل‌ درگیر تحلیل، اغلب این “روح” است که در خاموشی و سکوت می ماند. اما روح نه با تبلیغ رام می‌شود، نه با نمایش فریب می‌خورد. روح، تنها با چیزی انس می‌گیرد که هم‌جنس اوست.

دقیقاً همینجاست که راز ناپذیرفته‌ شدن بسیاری از چهره‌های رسمی، رسانه‌های پرهیاهو و سخنگویان نچسب در جامعه‌ی امروز ما روشن می‌شود.

چشم، ممکن است از یک مجری با لبخندی ملیح خوشش بیاید.

عقل، شاید منطق سخنران را بپذیرد.

اما روح، آنگاه که صداقت نمی‌بیند، حقیقت نمی‌شنود و درد مشترکی نمی‌یابد، پس می‌زند؛ خاموش می‌شود و روی برمی‌گرداند.  و این دقیقاً همان اتفاقی‌ است که در جامعه، فضای مجازی و تلویزیون و رسانه های ملی می‌افتد؛ آنجا که صداها بزک شده اما بی‌جان هستند، لبخندها تکراری و تهی و پیام‌ها بی‌اعتبار؛ حتی اگر از دهان برجسته ترین افراد شنیده شوند.

بسیاری از مردم امروز، دیگر مخاطب تلویزیون نیستند، نه اینکه سرگرم کننده نیست؛ بلکه به دلیل یک «بیگانگی روحی»؛ نمی‌توانند با آنچه می‌شنوند یا می‌بینند ارتباط برقرار کنند، زیرا از آن بوی حقیقت نمی‌شنوند.

مردمی که تلویزیون را کنار گذاشته‌اند، به‌سادگی، دیگر نمی‌توانند با آنچه می‌بینند احساس نزدیکی کنند. چون چهره‌ها شبیه‌شان نیست. چون لبخندها واقعی نیست. چون دردها تصنعی است. چون همه چیز، از قبل، نوشته و تمرین شده است.

چنین است که چهره‌های پرزرق‌وبرق اما بزک شده، سلبریتی‌های فرمایشی، مدیران شعارگو و حتی شاعران رسمی، در دل مردم جایی ندارند.

چون مردم نه در ظاهر، بلکه در جوهره، دنبال نزدیکی‌اند؛ نزدیکی روحی، این همان چیزی است که شمس تبریزی می‌گوید؛ و ما هر روز با تمام وجود لمسش می‌کنیم: « هر کسی را طالبی است و طالب با مطلوب همجنس است.» (مقالات شمس، ص ۵۵(

روح، نمی‌تواند کسی را که شبیه‌اش نیست، دوست بدارد. در روزگار ما، بزک کردن، به امری فراگیر تبدیل شده است؛ آدم‌ها ظاهر خود را بزک می‌کنند تا دوست‌داشتنی‌تر به‌نظر برسند،

برنامه‌های تلویزیونی، دکور و موسیقی و لبخند را ردیف می‌کنند تا جذاب‌تر دیده شوند، سخنرانان، مسئولان، مجریان و گویندگان، واژه‌ها را صیقل می‌دهند، نه برای گفتن حقیقت، که برای بسته‌بندی پیام.

اما در پس این همه آراستگی، اگر صداقت نباشد، اگر همدلی نباشد، اگر «شباهت روحی» نباشد، روح مخاطب آن را پس می‌زند.

انسانی که خودش را بزک کرده تا شبیه چیزی باشد که نیست، شاید در نگاه اول چشم‌ها را فریب دهد، شاید حتی برای مدتی عقل را قانع کند، اما روح؟ روح فریب نمی‌خورد.

روح فقط با خودی، با همانند، با هم‌درد، با کسی که از جنس خودش است، آرام می‌گیرد. از همین‌جاست که نفرت عمومی نسبت به برخی سلبریتی‌ها، مجری‌ها، مسئولان پرادعا و حتی «چهره‌های فرهنگی فرمایشی» زاده می‌شود.

مردم امروز، چنان با درد زیسته‌اند، که تشخیص دروغ از صدق برایشان آسان شده  و ما، جامعه‌ای هستیم که از آدم‌های بی‌ریشه، آدم‌های شبیه‌سازی‌شده، آدم‌های از جنس آگهی تبلیغاتی، خسته‌ایم هر چند ممکن است فریب هم بخوریم. آدم نچسب، فقط کسی نیست که حرف بد می‌زند، بلکه کسی‌ است که “خود واقعی‌اش” نیست.

جوانان، باهوش‌تر و حساس‌تر از نسل‌های گذشته‌اند. آن‌ها به‌سادگی تشخیص می‌دهند که چه کسی «واقعی» است و چه کسی «نقش» بازی می‌کند.

در دنیایی که همه چیز قابل ویرایش و فیلتر است، تنها چیزی که تأثیر می‌گذارد، اصالت است و این، فقط از طریق “روحِ شبیه” منتقل می‌شود. و مردم، خوب می‌فهمند؛ نه از راه تحلیل‌های دانشگاهی، بلکه از راه دل؛ دل، با “شبیه بودن” گرم می‌شود؛ با سادگی، با صداقت، با بی‌پیرایگی. شمس تبریزی، با زبانی ساده، فرمولی عمیق را بیان کرده است:

چشم، ظاهر را می‌بیند. عقل، دلیل را می‌جوید. اما روح، تنها با هم‌سنخی می‌ماند؛  و شاید تلویزیون، سیاست‌مدار، سخنران یا حتی ما؛ هر یک به‌تنهایی، باید با خودمان صادقانه روبه‌رو شویم و بپرسیم: آیا من، واقعاً شبیه آنهایی هستم که می‌خواهم دوستم داشته باشند؟

و اگر پاسخ صادقانه، نه باشد، آنگاه دیگر نه تدوین حرفه‌ای کارساز است، نه نورپردازی، نه روایت، نه حتی وعده.

بهنام امیری

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا