
رسانههای مردمی و روزنامهنگاران واقعی در خیلی از جوامع و به ویژه در ایران در این برهه زمانی مظلوم واقع شده اند هر چند که فرهنگ و به ویژه قلم و اصحاب قلم از نقاط قوت هر ملت و کشوری است، اما اگر رسانه را همان مثلث معروف خبری در نظر بگیریم هرچه به ضلعهای پایین آن نزدیکتر شویم از ارزش و جایگاه و لذت آن کاسته شده است. فضای روزنامهنگاری امروز بسیار ملتهب و بدون رمق است؛ آنهایی که سالیان زیاد با وجود همه مشکلات و تهدیدها و محرومیتها سعی کردند اجازه ندهند چراغ رسانهها خاموش شود در بزنگاهی ناخوشایند قرار دارند و نهادهای مربوطه هم همیشه به جای آنها تصمیم گرفتهاند. دولتها دیگر حوصله پذیرش نقد و انتقاد ندارند و همواره سعی و تلاششان بر این است که روزنامهنگاران و خبرنگارانی مطیع و مواجببگیر داشته باشند تا کاروان روزنامهنگاری مردمی و مستقل همچنان بلنگد. با این اوضاع بدون تعارف باید گفت که فضای رسانهای ایران به ویژه مناطق کُردنشین به طور کم سابقهای ضعیف، بیمار و بسیار کمتاثیر شده است.
روزنامهنگار کسی است که از نتیجه کارش امرار معاش کند، در حالیکه تعداد زیادی از کسانی که در رسانهها مشغول به کار هستند، خبرنگاری را به عنوان شغل دوم انتخاب کردهاند که با تعریفی که در آییننامه طرح جامع رسانههای وزارت فرهنگ و ارشاد تعریف شده مغایرت دارد، به طوری که تعداد زیادی از همکاران روزنامهنگار، مدیران و کارکنان برتر و ارشد ادارات هستند؛ این اتفاق شاید در راستای فعالیت های جناحی و به وضع اقتصادی مربوط شود که بزرگترین آسیب حوزه رسانه شده است. این در حالی است که باید اذعان داشت که اقبال جامعه نسبت به رسانههای داخلی به طور بسیار بالایی کاهش یافته است و افکار عمومی بسیار کمتر از دهههای گذشته متاثر از رسانهای داخلی است و این موضوع بسیار جای نگرانی دارد.
در استانی مانند کردستان به دلیل وفور رسانه و ناکارآمدی برخی از امتیازداران، رسانه دچار بحران شده است، چون مهمترین کار در امر رسانه چگونگی به کار گرفتن رسانه و استفاده از افراد کارآمد و کاردان در بخشهای گوناگون است. وزارت محترم فرهنگ و ارشاد باید شفافسازی کند و تکلیف این قضیه را روشن کند که چه کسی روزنامهنگار است و چه کسانی کارمند دولت؟ یعنی مشخص شود طرف روزنامهنگار است یا کارمند دولت؟ مگر میشود هم روزنامهنگار بود و هم کارمند دولتی که مواجب شخص را تامین میکند؟
بسیار ساده و براساس یک تعبیر صنفی؛ روزنامهنگار کسی است که شغلش صرفا روزنامهنگاری است و همه فکر و ذهنش تولید محتوا، بیان مطالبات و دردهای مردم و رفع چالشهاست. میشود گفت در ایران درصد زیادی و در مناطقی مانند کردستان با درصد بسیار بالاتری، کسانی که در امور رسانه، مشغول کار هستند به معنای حقیقی خبرنگار نیستند و یا میتوان گفت روزنامهنگار واقعی نیستند. البته دستمزدهای ناعادلانه، شرایط کار تحقیرآمیز و ناامنی شغلی، اهالی واقعی و دلسوز رسانه را خسته و نا امید کرده است. جان چنین جماعتی برای کدام مدیری مهم است؟ مدیران رسانهها نیز بیانگیزه و منفعت طلب شده و اهمیتی برای زیرمجموعهشان قائل نیستند. کسی هم شنونده این دردهای تکراری نیست.
ورود رسانههای الکترونیکی و به ویژه فضای مجازی و گسترش شبکههای اجتماعی رقبای جدی برای مطبوعات شدهاند و هر فردی با در دست داشتن یک گوشی جهت کسب اطلاعات سبب منزوی شدن رسانههای کاغذی با آن قدمت دیرینه شده است؛ به مدد فناوری های جدید و ظهور شبکه های مختلف اجتماعی و تغییرات رو به رشد و گسترده در عرصه ارتباطات و اینترنت و توجه و استفاده عموم یا اکثر مردم از شبکههای اجتماعی شاهد ایجاد تغییرات زیادی در سبک زندگی و نگرش مردم هستیم که سبب تولید و استفاده رسانهای به شیوه های جدید، سریع، مردمی و شخصی هستیم و هم اکنون می بینیم که کانال های فردی و رسانههای تک نفره، بدون ارزش گذاری آنها، اما برخی تاثیرگذار و نقش آفرین و برخی هم بد آموز بوده و هستند. تغییرات و تفکرات نسلی، مطالبات و پیچیدگیهای نسلهای جدید نیز بر این شرایط تأثیر بهسزایی داشته و کسب و کار کتاب و نشر و به ویژه رسانههای کاغذی را به سوی نابودی سوق داده است و روزنامهنگاری این حرفه ضعیف، بدون حامی و بی جان را بیجانتر و ضعیفتر کرده است.
پیشتر اشاره شد که یکی از مشکلات در عرصه روزنامه و رسانه های الکترونیکی وجود شبکههای اجتماعی از سویی و تلویزیون از سوی دیگر است. در حالی که تلویزیون بیشترین سهم در ارتقای آموزش و توسعه کیفی فرهنگ، هنر، ادب و اقتصاد هر مملکت را دارد اما بپذیریم که تلویزیون به جای ارتقاء سطح کیفی آموزش، فرهنگ و هنر، سهم هنگفتی در پایین آوردن سطح کیفی این اهم دارد. تبلیغات در رسانهها به ویژه در تلویزیون با وضعیت اقتصادی اکنون ما در جدال است از این رو بیشتر خبرنگاران و روزنامهنگاران ملاحظهگر شدهاند و آزادی بیان زیر سوال رفته است. دیگر خبرنگار به آن معنای گذشته اش، مفهوم چندانی ندارد.
همه خبرنگار شده اند. اما خبرنگاران واقعی و مردمی و راست گو براساس اصول حرفه ای آن، متاسفانه دچار تنزل شده و شناسایی آنها و حمایت و تکریمشان هم به فراموشی سپرده شده است. چرا که تکریم خبرنگار، تبریک و هدیه نیست. فراهم کردن زمینه انجام تعهد و آموزش و پشتوانه و ایجاد کردن فضای بیان و صدای واقعی آنهاست که امروزه خیلی کم شاهد آن هستیم.
شغل روزنامه نگاری، منجمله مشاغلی است که ساعت کاری مشخصی ندارد و همین موضوع زندگی و فعالیت فرد را تحت شعاع قرار داده و از لحاظ درآمدی و زمانی، زندگی وی را دچار مشکل کرده است. روزنامهنگار و خبرنگاری که صدای واقعی مردم است و مشکلات و مطالبات و دردهای مردم و جامعه را بارتاب می دهد دارای اعتبار و جایگاه می باشد و اگر رسانه ای و یا خبرنگاری که فقط همراه و همکار و تریبون دولت یا نهادی می باشد و بازگو کننده فعالیت های آنها باشد فاقد جایگاه و اعتبارش را از دست می دهد. روزنامهنگار، خبرنگار و رسانه اعتبارش از جانب مردم شکل می گیرد، نه توسط دولت، اما متاسفانه بیشتر رسانه ها و خبرنگاران جایگاه و اعتبارشان را دولت مشخص می کند و از روزنامهنگارانی که مردمی هستند و جامعه به آنها اعتبار بخشیده دوری می جویند و به مطالبات و صدای آنها توجهی نمی شود و صدایشان را کسی نمی شنود و به آرامی به حاشیه رانده می شوند.
حمایت از خبرنگار و توجه به جایگاه آنان هر ساله در هفته منتهی به ۱۷مرداد ماه رخ می دهد آن هم فقط در حد کلام. هر سال در این ایام در رسانه های مختلف و به ویژه در شبکههای اجتماعی شاهد پیامهای بی شمار و متعدد تبریکات مسئولان و افراد صاحب منصب هستیم تبریک هایی که از جملات زیبا و معنادار شکل گرفته و گاهی کلمات و جملات شاعرانه و فلسفی هم می شوند، اما واقعیت تلخ و نگران کننده این امر، بی اعتقاد بودن خود ناشران این تبریکات به جملات و بیاناتشان هستند و پشت پرده آنها هیچ گونه تمکین و حمایتی واقعی و درخوری وجود ندارد. و بی ثمر بودن حضور روزنامه نگار در جامعه و نشنیدن صدای آنها که صدای واقعی مردم است اساسی ترین واقعیت تلخ و پشت پرده این تبریک های تکراری و ریاگونه است.
روزنامه نگاران و خبرنگارانی که از عدالت بگویند و صادقانه و دلسورانه بنویسند و از بیان حقیقت نترسند، صدایشان شنیده نمی شود و بیشتر اوقات هم باید خفه شوند. افشاگری فسادها و کشف تخلفات و رصد کوتاهی ها و کم کاری ها و…توسط روزنامه نگاران و خبرنگاران واقعی و مردمی کمترین جوابش تحریم و تبعید و خلع سلاح شد و هست. خیلی از روزنامه نگاران و فعالان رسانه ای بعد از سالها تلاش در این عرصه از کرده و فعالیت خود در این حوزه پشیمان شده اند، از شنیده نشدن صدایشان، از بی توجهی به آن همه تحقیق و گزارش و فریادهای که فردا را می ساخت، از بی توجهی به قلمی که زبان مردم بود و فریادی که دانش و آگاهی بخش بود و بلاخره بلای که دریاچه ارومیه گرفتار آن شد، سهم این عزیران شد. خودتان بخوانید درد چیست و مشکل کجاست.
روزنامه نگاران و خبرنگاران چشم و گوش مردم و رکن چهارم دموکراسی اند اما وقتی فقط روایتگر و به تریبون هایی خاص مبدل شوند به حال چنین وضع و جامعه ای خون باید گریست. اما بدون شک جفاهای تعمدی در حق ارکان واقعی عدالت طلب، شرافتمند، با ایمان، نترس، صادق و حق گوی رکن چهارم دموکراسی، جفا در حق جامعه و قلم به ویژه روشنفکران و نویسندگان و اهل قلم و روزنامه نگاران واقعی و مردمی و دلسوز است و اگر همین امروز به فکر راه حل برای رفع مشکلات ذکر شده نبود و اقدامی صورت نگیرد فرداها دیر خواهد شد و پشیمانی متولیان سودی نخواهد داشت.
نظر نگارنده این است که این مشکلات را نه کسی میشنود و نه کسی برای رفع آن تلاشی خواهد کرد و هیچ مسئولی هم اقدامی نمیکند و به جای پذیرش این واقعیتها، آن را تکذیب میکنند. مطمئن هستم این دلنوشته و این چهار خط نگارش شده از سر نقد و از سر دلسوزی که براساس تجربه چند ساله تحریر شده نیز ممکن است سیاهنمایی تلقی شود و احتمالاً انگشت اتهام نیز به سوی بنده نشانه گردد. متاسفم که کسی نه این واقعیتها را میشنود و نه برای رفع رنجها و مشکلات گامی برمی دارد. این چرخه پایان پذیر نیست.
یحیی صمدی -نویسنده، روزنامهنگار و فعال فرهنگی




