
دکتر اسماعیل شمس/ آتشی که در اوایل مردادماه سال جاری سه جوان جانفدا و عاشق سنندجی را در کوههای ئاویهر در خود بلعید، جامعه کُرد را در غمی عمیق فرو برد و مانند موارد گذشته موجی از احساسات را در میان مردم برانگیخت که از هر جهت ارزشمند، ستودنی و لازم است، اما با کمال تٲسف کافی نیست و همچون نمونههای قبلی مانع تکرار فاجعه نخواهد شد.
به باور این قلم باید به شکل جدی و بنیادین با این موضوع، مواجه شد و ابعاد قانونی، تاریخی و اخلاقی مسئله را برجستهتر کرد. در لینک پیوست، قانون اصلاح قانون حفاظت و بهره برداری از جنگلها و مراتع کشور در سال ۱۳۴۶ و الحاقات و اصلاحات و ضمیمههای آن تا چند سال اخیر آمده و در سامانه ملی قوانین و مقررات جمهوری اسلامی قابل دسترس است. از همه کسانی که دغدغه جنگلها و مراتع را دارند میخواهم این قانون را مطالعه کنند و در آن تٲمل و تدقیق نمایند تا بدانند چه کسانی در قبال جنگل مسئولند و چه کسانی مسئولیت خود را فراموش کردهاند. من در اینجا تنها چند ماده از فصل ششم – جرایم و مجازاتها را که با آتشسوزیهای اخیر مرتبط است، با اندکی تلخیص آوردهام.
ماده ۴۲ (اصلاحی ۱۴ˏ۰۸ˏ۱۳۹۶)- بریدن و ریشهکن کردن و سوزانیدن نهال و درخت و تهیه چوب و هیزم و ذغال از منابع ملی و توده های جنگلی بدون اخذ پروانه از وزارت منابع طبیعی ممنوع و [مشمول جریمه نقدی] است.
ماده ۴۵ ـ آتش زدن نباتات در مزارع و باغات داخل یا مجاور جنگل بدون اجازه و نظارت مأموران جنگلبانی ممنوع است در صورتیکه در نتیجه بیمبالاتی حریق در جنگل ایجاد شود مرتکب بهحبس تأدیبی از دو ماه تا یکسال محکوم خواهد شد. ماده ۴۶ (اصلاحی ۱۴ˏ۰۸ˏ۱۳۹۶)ـ هر کس مبادرت به کت زدن یا روشن کردن آتش در تنه درخت جنگلی نماید به حبس تأدیبی از سه ماه تا یکسال محکوم خواهد شد و جریمه نقدی کت زدن یا پی زدن یا روشن کردن آتش در تنه درخت جنگلی، از سی میلیون ریال تا هفتاد و پنج میلیون ریال محکوم میشود.
ماده ۴۷ – هر کس در جنگل عمداً آتش سوزی ایجاد نماید بهحبس مجرد از سه تا دهسال محکوم خواهد شد در صورتیکه مرتکب مأمور جنگلبانی باشد بهحداکثر مجازات مذکور محکوم میشود.
تبصره – در موقع آتش سوزی در جنگلها کلیه مأمورین دولتی اعم از لشکری و کشوری و شهرداریها که در نزدیکی آن محل باشند در مقابل تقاضای مأمورین جنگلبانی یا ژاندارمری یا بخشداری موظفند با کلیه وسایل ممکنه دولتی و شهرداری که در اختیار دارند در آتشنشانی کمک نمایند مأمورین کشوری و شهرداری که در ایفای این وظیفه مسامحه و قصور نمایند بر حسب مورد طبق مقررات مواد ۵۸ و ۵۹ قانون استخدام کشوری مجازات میشوند. در مورد مأمورین لشکری تعقیب و مجازات آنان طبق مقررات و قوانین نظامی خواهد بود.
و اما چند نکته نخست؛ همه میدانیم که پیش از آنکه طبق این قانون در سال ۱۳۴۶ جنگلها و مراتع، ملی و در واقع دولتی شوند، هر متر جنگل و مرتع در هر منطقهای از کردستان مالک خاص خود را داشت و به شکل دقیقی میان اهالی هر منطقه تقسیم شده بود. همگان ضمن استفاده معقول از جنگل و مرتع مسئولیت مراقبت و توسعه آن را هم به عهده داشتند. خاطره تاریخی مردم کردستان هیچگاه سابقه آتش افتادنهای کنونی در جنگل را سراغ ندارد، چون کسی که مالک بود در برابر ملک خود احساس مسئولیت میکرد. مشکل از جایی آغاز شد که دولت حق مالکیت غیر رسمی و عرفی مردم شهرها و روستاها را بر جنگل و مرتع سلب کرد و خود مالک و متولی آن گردید. طبق همین قانون چرای احشام هم در مراتعی که تا دیروز ملک مردم بود باید با مجوز دولت انجام میشد و در صورت تخلف مرتکب، جریمه و در صورت تکرار دام او ضبط میشد. اگر در گذشته مالکین باغات طبق قراردادهای جمعی و عرفی میان خود هر یک شیره درختان وَن(پسته وحشی) را بدون هیچ گونه رساندن آسیب به این درختان میگرفتند و با برگزاری جشنهای سنتی جمعی آن را به عمل میآوردند، طبق قانون، مالکین محلی تنها با مجوز دولت و پرداخت حق اجاره میتوانستند از این درختان بهرهبرداری کنند و البته هرکس از هر جای دور و نزدیکی حق اجاره بیشتری به دولت میداد برنده مزایده میشد. پرسش این است دولتی که به لحاظ حقوقی مالکیت این جنگل را در اختیار دارد چرا مانند مالکان حقیقی قدیم طبق قوانین مصوب خود از آن حفاظت نمیکند؟ دولت طبق همین قوانین مصوب و رسمی نه تنها موظف به حفاظت است، بلکه باید مسببین آتشسوزی را پیدا و مجازات کند.
نکته دوم، جنگلهای زاگرس یا کردستان ویژگیهای خاصی دارند که معمولاً در قوانین عام کشور شمول که برگرفته از قوانین غربی است، چندان به آنها دقت نمیشود. هر آنچه در جنگل زاگرس وجود دارد، افزون بر دامداری و …؛ در زیست روزمره مردم، چه خوراک و چه پوشاک و چه مسکن آنان کاربرد داشته است.
جنگل برای مردم یعنی زندگی و بدون جنگل زندگی نه تنها معنایی نداشته که امکانپذیر هم نبوده است. من فقط به درخت بلوط اشاره کنم که پیشینیان ما هر وقت گندم و جو در دسترس نبود، میوه آن را آرد میکردند و نان بلوط میخوردند. از کلاهک بلوط که به آن “جوت” میگفتند برای رنگآمیزی و ضدعفونی کردن مشکهای دوغ بهره میگرفتند. اگر جوت وجود نداشت، مشکزنی و تهیه دوغ و کره و روغن به بنبست برمیخورد. برگ بلوط، چه سبز و خشکشده آن برای زمستان بهترین منبع تغذیه دام بود و بسیاری از محصولات باغی در لابلای آن حفظ میشدند. از شاخهها و برگهایش برای ساختن خانهباغ و چادرهای موقت استفاده میشد.افزون بر آن بلوط در فرهنگ مردم، مقدس بود و بسیاری از بزرگان در زیر آن دفن میشدند. بیشتر زیارتگاههای کردستان و لرستان و بختیاری که به نام بابا، پیر، شخص، امامزاده و … شهرت دارند در زیر درختان بلوط قرار داشتند و انواع و اقسام پارچههای سبز و … بر شاخههایشان گذاشته و متبرک میشد. بسیاری از مردم برای برآوردهشدن حاجات خود شب در کنار این مقبرهها و زیر درختان بلوط میخوابیدند و هر آنچه را از بالای آن میافتاد متبرک و نماد برآوردهشدن حاجت میدانستند. هر فردی که در کنار این جنگلها میزیست تاریخ خاص خود و خانواده و نیاکانش را از جنگل داشت. به بیان دیگر جنگل مکان شکلگیری حافظه تاریخی و جمعی مردم بود. اینها را نوشتم تا بگویم که جنگل برای نیاکان ما مقدس بود و اگر جوان امروز برای حفاظت از آن دل به آتش میزند میراثدار چنان فرهنگ و سنتی است و این مسائل صد البته برای آن جوان کراواتی برگشته از غرب در دوران قاجار و پهلوی که خود را متمدن و جنگلنشینان زاگرس و کردستان و لرستان را وحشی میپنداشت و برای متمدن کردن آنان قانون مینوشت، غیرقابل فهم بود.
نکته سوم؛ آنچه به آن دولت و تمدن ایرانی گفته میشود، بدون هیچ تردیدی در زاگرس شکل گرفته است. از گوتی و هوری و لولوبی و کاسی و مانا تا ماد و هخامنشی و ساسانی همه و همه از کوهپایههای زاگرس برخاستهاند. متٲسفانه در دوران پهلوی تحت تٲثیر سنت آنگلوساکسونی و ژرمنی و برای تشبه به نژاد سفید هند و اروپایی سهم مردم بومی زاگرس در خلق این تمدن به محاق رفت و افتخار مالکیت آن به آریاییهایی داده شد که از هند و جنوب سیبری به این سرزمین مهاجرت کردە بودند. البته زاگرس یک نام برآمده از متون یونانی است و تا دوران قاجار در هیچ منبع فارسی و عربی چنین نامی وجود ندارد و به جای زاگرس که قلمرو آن از آرارات تا کوههای کنارههای خلیج فارس است، نامهای دیگری به کار رفته است.
نکته چهارم، زاگرس همیشه پناهگاه مهربان مهاجمان و مهاجران بوده است. تاریخ را نگاه کنید. از اعراب صحراهای خشک و سوزان عربستان تا سلجوقیان و مغولان بیابانهای گبی و ترکستان ، هر وقت از خشکسالی و گرسنگی به ستوه آمدند راه زاگرس را در پیش گرفتند و آنگاه که به کردستان و لرستان و آذربایجان رسیدند، در آنجا اتراق کردند و گفتند بهشت خدا همینجاست. البته نمک خوردند و نمکدان شکستند و خود را میزبان و مردم بومی را مهمان خواندند که داستانش شهره خاص و عام است.
نکته پنجم، امروز هم زاگرس تنها متعلق به مردم لرستان و کردستان و کرمانشاه و ایلام و بختیاری نیست، بلکه به گفته کارشناسان، «تٲمینکننده بیش از ۴۰ درصد آب شیرین کشور است و نیمی از کل دام کشور در حاشیه جنگلهای زاگرس پرورش پیدا میکنند. همچنین آب، کشاورزی، انرژی و حتی برق کشور مستقیماً به زاگرس وابستهاند و با از بینرفتن این جنگلها، امنیت غذایی و زیستی کشور از دست خواهد رفت. همچنین حدود ۶۰ تا ۷۰ درصد برق تولیدی در ایران به زاگرس وابسته است. حتی گردوغباری که از بیابانهای عرب میآید، سپر دفاعیاش همین زاگرس است.» در یک کلام و به گفته کارشناسان: اگر زاگرس از بین برود، فلات مرکزی ایران هم میمیرد.
نتیجه آنکه سوزاندن و سوختن جنگلهای زاگرس در کردستان و کرمانشاه و ایلام و لرستان و بختیاری، تنها نابودی زیست در این نواحی نیست، بلکه نابودی فلات ایران هم هست. به راستی مایه تعجب است که چرا باید در برابر چنین مسٲله مهمی اینگونه ساکت و بیتفاوت بود و مسئولیت رسمی و جمعی را فراموش کرد. به گفته یک مقام مسئول در لرستان، از سال ۱۳۹۷ که آتشگرفتن جنگلهای زاگرس به شکل عجیبی گسترش یافت تا مرداد ماه امسال که روانشادان حمید، چیاکو و خبات در ئاویهر جان خود را فدای جنگل کردند، ۲۶ جوان در مبارزه تن به تن با آتش جان باختهاند. آنان به جای همه ما که مسئولیت خود را فراموش کردیم جان دادند و بسیار بجاست که دولت مجسمههای آنان را بسازد و نشان قهرمان ملی را به خانوادههایشان بدهد و با اجرای قوانینی که خود مصوب کرده است، دیگر اجازه ندهد هیچ جنگلی بسوزد و در صورت سوختن، خود عهدهدار اطفای حریق شود که جوانان دلسوز و پاکباخته و عاشق دیگر قربانی نگردند.




